دنیای در حال دگرگونی و کشورهای اسلامی
سهیل ورایچ
۵ سپتامبر ۲۰۲۵
پس از کشمکش دو قدرت بزرگ جهانی و جنگ سرد طولانی، جهان با شتاب در حال تغییر است؛ اتحادهای تازه پدید میآیند، دوستیهای کهنه فرو میپاشند و چنین مینماید که در پی جنگ سرد، بیتعادلی و سردرگمی حاکم بر جهان، رفتهرفته با تشکیل بلوکهای متخاصم تازه جایگزین میشود. نمایش نظامی چین که در آن روسیه، چین و کره شمالی همبستگی خود را به نمایش گذاشتند، بیتردید آغازی است بر ظهور جبهه متقابل تازهای در برابر آمریکا. اینکه این رویارویی تازه چه مسیری در پیش خواهد گرفت، امری است که روزهای آینده روشن خواهد کرد؛ اما در این میان، کشورهای اسلامی بیش از هر زمان دیگر دچار سردرگمی، احساس ناامنی و تنهاییاند.
در دوران جنگ سرد، به سبب کشمکش دو قدرت جهانی، بسیاری از کشورهای اسلامی از بند استعمار رها شدند. در آن دوره، اکثر کشورهای مسلمان ــ جز معدودی ــ متحد آمریکا و اروپا بودند؛ در حالیکه رقیب بزرگ دیگر، پشتیبان لیبی، عراق، ایران و سوریه بهشمار میرفت. زمانی مصر نیز همپیمان روسیه بود، اما با تصمیم انور سادات، توازن به سود آمریکا تغییر کرد.
پس از یازدهم سپتامبر، جهان اسلام آماج حملات شد. نخست افغانستان، سپس عراق؛ صدام کنار زده و به دار آویخته شد. در لیبی جنگ داخلی درگرفت و قذافی کشته شد. در سوریه جنگی خونبار به وقوع پیوست و خاندان حاکم که دههها زمام امور را در دست داشت، ناگزیر شد به مسکو پناه برد. در ادامه، حملات به غزه و لبنان آغاز شد و مبارزان فلسطینی، یکی پس از دیگری هدف قرار گرفتند. سرانجام نوبت ایران رسید؛ در مدتی کوتاه داراییهای هستهای و برجستهترین فرماندهان و دانشمندان آن از میان برداشته شدند. بدینگونه، بلوک مخالف آمریکا در جهان اسلام از میان رفت.
به باور نگارنده ــ چنانکه پیشتر نیز در همین ستونها یادآور شدهام ــ روسیه دست از خاورمیانه و کشورهای اسلامی شسته و در عوض، تنها اوکراین را مطالبه کرده است. این وضعیت تازه، برای جهان اسلام جای تأمل بسیار دارد. از یکسو نه اتحادی در میان آنان وجود دارد و نه چشماندازی روشن برای ایجاد آن در آیندهای نزدیک. از سوی دیگر، در بلوکهای تازهتأسیس نه اختیار تعیینکنندهای دارند و نه جایگاهی برجسته. چین و روسیه هرچند در تقابل با آمریکا، از ایران، عراق، لیبی، سوریه و یمن حمایت کردهاند، اما واقعیت آن است که هر دو با خطر افراطگرایی اسلامی روبهرو هستند و برای مهار این تهدید، منابع خود را صرف میکنند؛ به این معنا که در برابر هرگونه گرایش افراطی و دینی در کشورهای اسلامی، آمریکا، روسیه و چین همسو و همپیمان خواهند شد.
پیش از شورش عربها علیه امپراتوری عثمانی، بریتانیا و فرانسه بیشتر کشورهای مسلمان آفریقا را به مستعمره خود بدل ساخته بودند. پس از جنگ جهانی دوم و تشکیل سازمان ملل و آغاز جنگ سرد، کشورهای اسلامی به استقلال، خودمختاری یا نیمهاستقلال دست یافتند. در برابر این تحول، دو گونه واکنش اصلی در جهان اسلام دیده شد: بیشتر دولتمردان با تکیه بر حمایت غرب خود را قدرتمند یافتند؛ در حالیکه جامعه مسلمانان از پیشرفت علمی و سبک زندگی نوین غرب تأثیر پذیرفت. آموزش، آداب و فلسفه زندگی غربی بر آنان اثرات عمیقی نهاد. در ترکیه، به رهبری مصطفی کمال پاشا، جنبش کمالیستی شکل گرفت؛ در مصر، محمد عبده بر تغییر نظام آموزشی و تفسیرهای نوین اسلامی تأکید کرد؛ سعد زغلول مبارزه برای استقلال از بریتانیا را پیش برد؛ در عراق، تحت تأثیر جنبش ترکان جوان و جریان کمالیسم، اندیشهای تازه در پیوند میان اسلام و غرب زاده شد. در شبهقاره، سر سید احمد خان و علامه اقبال مسلمانان را به آشنایی با علم، اجتهاد و پذیرش اندیشههای نو فراخواندند. اقبال حتی بیش از آن، بر حفظ هویت مستقل مسلمانان در برابر مرعوبیت از غرب تأکید ورزید.
در برابر جریانهای غربگرا، اندیشهای تازه نیز زاده شد که افول مسلمانان را ناشی از فاصله گرفتن آنان از اندیشه دینی میدانست و بر لزوم «رنسانس دینی» در جهان اسلام تأکید داشت. در ترکیه، حکومتهای کمالیست هرگز مجال برآمدن جنبشهای اسلامگرا را ندادند، اما بازتاب آن حرکتها هنوز هم در سیمای اردوغان به چشم میخورد. در مصر، اخوانالمسلمین و در پاکستان، جماعت اسلامی، برپایی کامل نظام اسلامی را هدف نهایی مسلمانان و یگانه راه پیشرفت آنان معرفی کردند. جماعت اسلامی جز در معدودی موارد، مسیر انقلاب اسلامی را از راه جنبش سیاسی مسالمتآمیز در پیش گرفت؛ اما اخوانالمسلمین به راه خشونت گرایید. این امر نه تنها به قتل انور سادات در مصر انجامید، بلکه ایمن الظواهری ــ یکی از یاران این جریان ــ طراح ترور بینظیر بوتو در پاکستان نیز شناخته شد.
اندیشه اخوان بهتدریج رادیکالتر شد. جنگ افغانستان علیه شوروی، افراطگرایان مسلمان را از سراسر جهان به نام «جهاد اسلامی» گرد آورد. در آن دوران، این آرمان مورد حمایت مستقیم آمریکا بود. پیامد آن، نفوذ و تأثیرگذاری این جریان در تمام جهان اسلام و حتی در خود آمریکا و روسیه بود. اما واقعه یازدهم سپتامبر، آمریکا را به میدان جنگ علیه تهدید جهادی کشاند و در مسکو نیز، مجاهدان آموزشدیده در افغانستان در قالب شورشیان چچنی صدها تن را کشتند. همین رویدادها رؤیای «رنسانس اسلامی» از رهگذر جهاد مسلحانه را ناکام ساخت. پس از ویرانی حزبالله در لبنان و نابودی رهبران حماس در غزه، جهان اسلام بار دیگر به بحرانی فکری دچار شده از یکسو باید برای بقا و حفظ هویت خویش مبارزه کند و از سوی دیگر، ناگزیر است با مقتضیات عصر نو نیز همگام شود.
در پی اجلاس اخیر «سازمان همکاری شانگهای» و سپس رژه نظامی چین، برای نخستینبار واکنش منفی رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ، نسبت به اتحاد روسیه، چین و کره شمالی آشکار گردید. این تحول تازه، سردرگمی نوینی پیش روی کشورهای اسلامی نهاده است در آینده کدام مسیر را باید برگزینند؟ هرچند روسیه و چین خصومتی با هیچ کشور اسلامی ندارند، اما در رژه نظامی چین تنها از دو کشور اسلامی ــ ایران و پاکستان ــ بهعنوان شرکتکنندگان شاخص نام برده شد.
در گذشته، نزدیکترین متحد اسلامی آمریکا، عربستان سعودی بود؛ اما پس از جنگ اخیر پاکستان و هند، پاکستان نیز در شمار نزدیکترین همپیمانان واشنگتن جای گرفت. حتی گمانههایی در میان است که در مصالحه و آتشبس میان ایران و آمریکا، پاکستان نقش تعیینکنندهای ایفا کرده است. شگفت آنکه پاکستان نهتنها از مهمترین متحدان چین بهشمار میرود، بلکه حضور برجستهاش در رژه اخیر نیز بر این واقعیت صحه گذاشت. بسیاری بر این باورند که پاکستان خواهد توانست در روابط میان چین و آمریکا توازن ایجاد کند. با این همه، در شرایط دگرگونشونده کنونی، کشورهای اسلامی بهطور عام و پاکستان بهطور خاص بر سر یک دو راهی تاریخی ایستادهاند.
امروز در جهان اسلام نه رهبر بزرگ و نه کشوری وجود دارد که همه بر محور رهبری او گرد آیند. از نظر فکری و ایدئولوژیک نیز، پس از شکلگیری اتحاد بینالمللی علیه افراطگرایی مذهبی، پیمودن مسیر طالبان، القاعده، اخوان و داعش، خطری نابودکننده تلقی میشود. از سوی دیگر، دموکراسی در کشورهای اسلامی هنوز در مراحل نخستین است؛ در بیشتر آنها نظامهای سلطنتی یا اقتدارگرایانه برقرار است و تقریباً در هر کشور اسلامی، گروههای جهادی بزرگترین نیروی اپوزیسیون بهشمار میآیند.
واقعیت آن است که اسرائیل در لبنان، سوریه، غزه و ایران نه از طریق نیروهای زمینی، بلکه با بهرهگیری از فناوری و هوش مصنوعی به هدفهای خود دست یافت. تا زمانی که جهان اسلام در عرصه آموزش، دانش و فناوری جایگاه استواری نیابد، ثروت، قدرت و حتی توان هستهای آنها نیز جز وابستگی و دستنگری برایشان به ارمغان نخواهد آورد. استقلال، خودمختاری و رفاه کاملشان همواره در گرو مصالحه و سازش باقی خواهد ماند. پرسش این است که آیا جهان اسلام اینبار خواهد توانست گامی مثبت در جهت آزادی، دموکراسی و شکوفایی بردارد یا نه؟
منابع [1]
ترجمه:دکتر عسکری
[1] . https://e.jang.com.pk/detail/953320
نظر شما